برای واکاوی حوادث و فتنه پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری 88 برآنیم که ساختار، شاکله و اهداف مسببین این غائله که هزینههای گزاف مادی و معنوی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی در بر داشتهاند را مورد بررسی قرار دهیم. از همین رو پس از بررسی " شکلگیری و برخی مؤلفههای ایدئولوژی تجدیدنظرطلبان "، "راهبرد تبلیغاتی و گفتمان انتخاباتی میرحسین موسوی "، "گفتمان محمود احمدینژاد از انتخابات نهم تا دهم ریاستجمهوری "، "بررسی نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری با روش "تحلیل گفتمانی "، "شواهد آگاهی جبهه دوم خرداد از سلامت انتخابات " و "شورش بر جمهوریت " به فصل هشتم یعنی " نقش و تلاش دولتهای بیگانه و اپوزیسیون " میپردازیم:
** رفتارشناسی بازیگران خارجی در انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران
1. بررسی یافته و راهبردهای پیشنهادی مراکز راهبردی و پژوهشی
"کمیته خطر جاری- CPD " در اواسط سال 2006 طی گزارشی که "مارک پالمر " آن را تهیه و تنظیم کرده بود جمهوری اسلامی ایران را ...
** گزارش 160 صفحهای مرکز "سابان " برای انقلاب مخملی در ایران
با وجود نتیجهگیری مذکور که در کمیته CPD به دست آمد، قبل از حوادث مربوط به انتخابات دهم ریاست جمهوری "مرکز سابان وابسته به اندیشکده آمریکایی بروکینگز " نیز طی گزارشی مفصل به راهکارهای انقلاب مخملی در ایران و حمایت از مخالفان نظام پرداخت. مرکز سابان توسط میلیاردر صهونیست "حیم سابان " تأسیس شده و نقش مؤسسه "آمریکن اینترپرایز " دوره بوش را در زمان اوباما بر عهده دارد.
آنچه که در گزارش 160 صفحهای مرکز "سابان " مشهود است گسترش اغتشاشات عمومی و استمرار آن تا مرحله فروپاشی است. در این گزارش که "کدام راه به سمت ایران " نام دارد شش تن از استراتژیستهای وابسته به مؤسسه بروکینگز با نامهای "کنت ام پولاک " (مدیر سابان)، "مارتین ایندیک " (سفیر اسبق آمریکا در اسرائیل)، "دانیل ال بای من "، "سوزان مالونی "، "مایکل ای اُهانلون " و "بورس ریدل " به تهیه جدیدترین راهبردهای پیشنهادی آمریکا در قبال ایران پرداختهاند. فصل ششم این گزارش به عنوان "انقلاب مخملی "، بهترین راه برای تغییر حکومت ایران را حمایت گسترده از انقلاب مخملی دانسته که کمترین هزینه را در بردارد. نویسندگان این گزارش هدف اصلی این گزینه را براندازی حکومت ایران و ایجاد حکومتی که بیشترین همراهی را با منافع آمریکا داشته باشد، عنوان کردهاند و گفتهاند که تعامل با اپوزیسیون داخلی جمهوری اسلامی (یعنی جریان تجدیدنظرطلب) برگ برندهای در دست آمریکاست که از طریق آن به ایران فشار وارد آورد و رفتار حکومت ایران را تغییر دهد. در این گزارش آمده است:
انقلاب مخملی وجود رهبران محلی در صحنه است و لذا چارچوب زمانی آن منوط به شرایط حادث شده و پیدایش این رهبران محلی، در آن شرایط خاص است که ممکن است در چند هفته یا چند سال پدید آید. ممکن است برخی رهبران پراگماتیست درون جمهوری اسلامی، متوجه اصلاح درون سیستم شوند و اتفاقی مشابه پروستروئیکا و گلاسنوست شوروی در ایران پدید آید که طی آن ابعاد رفرم با مبانی آن حکومت در تعارض قرار گیرد و موجب فروپاشی و تحقق انقلاب مخملی شود. همچنین ممکن است آشوبهای خیابانی مانند آنچه در عصر چائوشسکو در رومانی و فردیناند مارکوس در فیلیپین رخ داد، در ایران به وجود آید و جمهوری اسلامی را متزلزل سازد و فرو بپاشد. آمریکا باید چند نقش متفاوت را در تحقق انقلاب مخملی در ایران ایفا کند، از جمله واگذاری کمکهای مالی و حمایت از رهبران محلی انقلاب مخملی به آن دسته از مخالفان جمهوری اسلامی که علاقهمند به آمریکا هستند. لذا میتوانند انقلابی را رقم بزنند که منافع آمریکا را تأمین کند. "ریموند تانتر " از "کمیته سیاست ایران " میگوید که ما باید از دانشجویان و سایر گروهها برای انقلاب مخملی حمایت مخفی کنیم. آنان پول، فکس، اینترنت و خلاصه حمایت نیاز دارند. آمریکا از طریق رسانههایی که تحت حمایت او هستند مانند VOA و رادیو فردا، باید افراد منتقد کمتر شناخته شده را به جامعه ایران معرفی کند. لایحه "حمایت از ایران آزاد " که در سال 2006 تصویب شد به حمایت مالی و سیاسی از انجمنهای جامعه مدنی و حقوقبشری مطبوعات ضد حکومت میپردازد. دولت آمریکا باید برنامههایی تصویب کند که از طرح تغییر حکومت در ایران حمایت کند. برنامهریزی برای حمایت از انقلاب مخملی در ایران خیلی بیش از آن که تاکنون واشنگتن کمک کرده، برای ارتباطات و هزینه سفرها و... پول نیاز دارد. آمریکا باید واقعیت فساد مالی در اپوزیسیون و هدر رفت بخشی از این پولها را بپذیرد. آمریکا باید از رهبرانی در انقلاب مخملی حمایت کند که توانمند باشند و توسط دستگاه امنیتی ایران خریداری نشوند. اما آمریکا در ایران سفارتخانه ندارد و امکان سازمانهای رهبران و اپوزیسیون داخلی را نداشته و ائتلافهای درون ایران را به سهولت درک نمیکند. جامعه اطلاعاتی آمریکا (شامل 16 سازمان اطلاعاتی) باید برای کسب اطلاعات از درون ایران به جستجوی خود شتاب دهد.
این گزارش به دو گونه رهبری برای اجرای سناریوی مطرح شده اشاره میکند:
1. یافتن رهبران محلی مناسب، که شریکهای بومی خوبی برای آمریکا در ایجاد آشوب و اغتشاش باشند؛
2. طیفشناسی اپوزیسیون که میتوانند انقلاب مخملی را برای آمریکا تولید کنند.
این گزارش به چهار طیف "اصلاحطلبان "، "روشنفکران "، "سازمانهای دانشجویی، کارگری و جامعه مدنی " و "رضا پهلوی " اشاره میکند. این گزارش عدم انسجام گروههای مختلف ایرانی را دلیل عدم موفقیت آنان میداند و مینویسد بسیاری از رهبران اپوزیسیون علیه یکدیگر عمل میکنند و به نقل از اکبر گنجی میآورد که "اپوزیسیون سازمان یافته نیست و ما رهبر نداریم ".
در بخش دیگری از این گزارش با تأکید بر لزوم مداخله نظامی آمریکا آمده است:
برای تحقق یک انقلاب مخملی، حکومت ایران باید اراده خود را برای برخورد و سرکوب انتظامی آن از دست دهد. بعید به نظر میرسد که حکومت ایران توانایی برخورد قهرآمیز با انقلاب مخملی را نداشته باشد. اگر تجمعاتی در ایران صورت گیرد و ارتش و سپاه پاسداران و بسیج و پلیس، آن گونه تضعیف نشده باشند که کنار بنشینند، در آن صورت آمریکا باید برای مداخله نظامی و دفاع از آن تجمعکنندهها آماده شود. دولت آمریکا باید از هر سه روش تغییر رژیم، انقلاب مخملی، شورش و کودتا همزمان بهره ببرد تا شانس موفقیت بیشتر شود. این فشار چند جانبه بر تهران، سبب خسته شدن توانایی اطلاعاتی و امنیتی رژیم در روند تصمیمگیری شده و احتمال انجام خطا را بیشتر کرده تا سایر روشها موفق شوند. سیاست براندازی حکومت ایران باید شامل طرح تهاجم تمام عیار باشد تا بتواند در صورت بروز اتفافات افراطی مورد استفاده قرار گیرد. مطمئناً در صورت شکست حمایتهای آشکار و پنهان، در سیاست تغییر رژیم، رئیس جمهور باید آماده تنها راهحل باقی مانده یعنی تهاجم باشد. انقلابها زمانی به نتیجه میرسند که دولتها نخواهند یا نتوانند از نیروهای نظامی علیه مردم استفاده کنند. دفع شورشها نیز نیاز به مداخله نظامی مستقیم دارند، چه در هنگام رخداد یک فاجعه، مانند آنچه در خلیج خوکها رخداد و چه هنگام نزدیک شدن به پیروزی نهایی، مانند افغانستان در سال 2001. کودتا نیز در اغلب اوقات نیاز به خنثی کردن واحدها و تأسیسات ویژه دارند. به علاوه، تغییر رژیم نیازمند پیگیری همزمان با گزینه تحدید است. در صورتی که آمریکا اقدام به براندازی حکومت ایران کند، شرارت ایران در خارج سبب گسترده شدن منازعه به بحران اقتصادی، سیاسی و نظامی میشود. ایالات متحده میخواهد با انکار ایران، به تهدید علیه همسایگانی دست بزند که به گروههای مخالف و شورشها کمک میکنند.
جریمه، بازدارندگی نظامی، انزوا و مبارزه اقتصادی عناصر کلیدی تحدید را به تصویر میکشند تا بتوانند به سیاست تغییر رژیم کمک کنند. ظهور یک رهبر کاریزماتیک اپوزیسیون در ایران میتواند تمامی معادلات آمریکا در خصوص ایران را چینش مجدد کند. در چنین شرایطی اگر این رهبر از ایالات متحده درخواست عدم تحریم قومیتها و عدم حمله نظامی را بکند تا تلاشهایش به هدر نرود، قطعاً گزینه تهاجمی را کنار خواهد گذاشت و به حمایتهای سیاسی و داخلی و دپیلماتیک روی میآورد. با وجود این، یکپارچه کردن سیاستها در قبال ایران، موضوعی بسیار پیچیده و مبهم است. نادیده انگاشتن ایران دیگر مانند گذشته یک راه واقعگرایانه نیست. ایران در یک بازه وسیع عمل میکند و موجبات نگرانی آمریکا را فراهم میسازد و در این میان اهمیتی به سردرگمی آمریکا نمیدهد.(2)
از مراکز دیگر پژوهشی و راهبردی ایالات متحده، مؤسسه "مطالعات خاور نزدیک واشنگتن " است که تلاش میکند به مسئولان این کشور درباره سیاستهای در خاورمیانه مشاوره و راهبرد ارائه دهد. پس از آشوبهای تهران، این مؤسسه با انتشار گزارشی درباره ایران به قلم "مایکل آیزنشتات " به برخی نکات و توصیهها به دولتمردان آمریکایی پرداخته است. آیزنشتات در این گزارش خواستار راهاندازی یک "برنامه استراتژیک " برای قدرتمندسازی نیروهای مخالف داخلی در ایران و ایجاد شکاف در جمهوری اسلامی شد، تا ایران به سمتی هدایت شود که برای کاهش فشار خارجی که به صورت داخلی نمود مییابد از اهداف استراتژیک و هستهای خود صرفنظر کند.
آیزنشتات استفاده از "قدرت نرم " را در برابر ایران تعیین کننده میداند. به اعتقاد او دو سلاحی که ایران از آن بیشتر ترس دارد عبارتند از: اطلاعاتی که ایدئولوژی جمهوری اسلامی را به چالش میکشند و نیز ترویج محصولات فرهنگی که جامعه ایران را فاسد میکنند. آیزنشتات مینویسد: همانطور که ایرانیان معتقدند نفوذ آمریکا را باید با استفاده از دیپلماسی عمومی و عملیاتهای رسانهای به تحلیل برد، دکترین "مقاومت " ایران را نیز باید با همین روش شکست داد. همانطور که "در همین اواخر، فیلمهای ویدئویی موبایلها در مورد رفتار نیروهای امنیتی ایران علیه معترضین در جریانات بعد از انتخابات ژوئن 2009؛ تصاویر مربوط به کشته شدن ندا آقاسلطان در تظاهرات 20 ژوئن و مراسم تدفین سهراب اعرابی، تأثیر بسیار زیادی در عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی داشتهاند. "
در واقع این تجربه برای آمریکا نیز اتفاق افتاده است. به طور مثال در جنگ ویتنام گرچه تلفات نیروهای آمریکایی از ویتنامی بسیار کمتر بود، اما پخش تصاویر تلفات برخی نیروهای آمریکایی، افکار عمومی آمریکایی را علیه این جنگ تهییج کرد. همچنین پخش تصاویر مربوط به زندان ابوغریب در آوریل 2004 باعث بروز عقبنشینی استراتژیک آمریکا در عراق شد.
"دولت اوباما باید بداند که بهره بردن از ناآرامیهای داخلی ایران و دیگر نقاط ضعف ایران نه تنها همردیف با تلاشهای صورت گرفته در مورد برنامه هستهای ایران هستند بلکه شاید عامل مهمی در موفقیت این تلاشها به شمار میروند. "
اوباما با انجام اقداماتی در سه جبهه میتواند بر موانع پیش روی برنامه مبارزاتی کارآمد غلبه کند:
1. برطرف کردن موانع بوروکراتیک برای همکاریهای بیشتر میان بخشهای مختلف دولت
2. بسیج کردن تمام ادارات و بخشها و تمام ابزار دولت.
3. اجرای اقدامات لازم به منظور اطمینان از ایجاد ارتباط بین مردم ایران،
مطلع بودن آنها از وقایع کشورشان و شنیده شدن صدای آنها در خارج از ایران.
آیزنشتات در نهایت پیشنهاداتی را مطرح میکند که به طور مثال میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. ادامه مذاکرات با ادامه فشار علیه ایران با هدف ایجاد فضا و کمک به مخالفین برای تظاهرات و سازماندهی.
2. محدود ساختن آزادی عمل ایران از طریق محکوم کردن محاکمهها، ارائه
گزارش نارضایتی در میان نیروهای امنیتی رده پایین درباره نقش سرکوبگری
شان، انتشار اخبار و برنامه درباره قربانیان.
3. تشدید بحران در داخل جمهوری اسلامی برای بازداشتن آنها از اتخاذ اقدامات مؤثر، مانند انتشار اخبار علیه سپاه پاسداران.
4. یاریرسانی غیرمستقیم به اپوزیسیون.
5. نقش شخص اوباما برای رابطه با ایرانیان از طریق فن خطابه و دیپلماسی عمومی.
6. اوباما باید در ارسال پیامها بین حکومت و مردم ایران تمایز قائل شود.
7. استهزاء و تحقیر مقامات ایرانی.
8. مقایسه بین شاه و جمهوری اسلامی در سرکوب مردم.
9. تأکید کنید که اقدامات و کلمات مسئولان موجب بیآبرویی و بیاعتباری ایران شده است.
10. ادعای فساد و عدم پاسخگویی رژیم ایران را پررنگ کنید.
11. با تأکید بیان کنید که چگونه در زمانی که ایرانیان برای امرار معاش
دچار مشکل هستند رژیم پول مردم را خرج جنبشهایی چون حماس و حزبالله
میکند.
12. تلاش کنید نشان دهید جمهوری اسلامی در حال افول است.
13. تسهیل فعالیتهای بخش خصوصی آمریکایی در ایران به ویژه در حوزه فرهنگ و ارتباطات.(3)
** چگونگی انقلاب رنگی در ایران
با وجود اختلافنظرهایی که در مراکز راهبردی آمریکا علیه ایران در سالهای گذشته وجود داشته است و نمونه آن را در گزارشهای فوق مشاهده کردیم، در مجموع توسل به "جنگ نرم " و روشهای مشابه با انقلابهای مخملی مورد وفاق همگی بوده است. در این میان برخی بدبینانه به نتیجهبخش بودن کامل این سیاست نگریستهاند. اما به دلیل این که معتقد بودهاند روش مذکور میتواند دستکم ایران را تضعیف کند با پیگیری این سیاست موافقت کردهاند و گروهی نیز خوشبینانهتر اندیشیده و به کارگیری روش انقلاب مخملی در ایران را نتیجهبخش دانستهاند. از آن گذشته یکی از رویکردهای مورد اشاره در سند راهبرد امنیت ملی آمریکا برای حذف دولتهایی که با آنها مخالف است و آن را "راهبرد نابودی استبداد و ارتقای دموکراسی کارآمد " مینامد، استفاده از روش "ایجاد رابطه خلاق با سازمانهای غیرحکومتی و دیگر اعضای جامعه مدنی برای حمایت و تقویت آنها " است.(4) به عبارت دیگر، یکی از مسایلی که در سند راهبرد امنیت ملی آمریکا از آن به عنوان یکی از مصادیق گسترش "آزادی و دموکراسی " یاد شده، مسئله وقوع "انقلابهای رنگی " است که نمونه آن را در گرجستان و اوکراین و قرقیزستان انجام داده بود. در واقع آمریکا با تجربههای موفقی که در این زمینه داشت این روش را الگوی مناسبی برای مبارزه با دولتهای مخالف سیاستهای یکجانبهگرای خود میداند. به همین دلیل در طول سالهای گذشته این نظریه در مراکز راهبردی آمریکا مطرح بوده است که از این روش برای مبارزه با جمهوری اسلامی نیز استفاده شود. نخستین بار مؤسسه آمریکایی اینتر پرایز در همایشی، راهبرد انقلاب مخملی در ایران را مطرح ساخت. به عبارت دیگر زمینههای رسیدن به راهبرد انقلاب مخملی به عنوان راهحلی برای تغییر رژیم در ایران به سالهای گذشته و به ویژه انتخابات نهم ریاست جمهوری میرسد. هر چند که در آن سال به دلایل گوناگون و از جمله ناپختگی این طرح، عملیاتی ساختن آن ممکن نشد.
با وجود این، در بهار 1384 برخی از سناتورهای آمریکایی از طرحی با عنوان "دموکراسی برای ایران " در راستای "انقلاب آرام در ایران " سخن گفتند. آن طور که سام براون یک سناتور آمریکایی تدوین کننده این طرح گفت طراحان این سیاست توانسته بودند در لایحه بودجه سال 2004 و 2005 بودجهای را با نام "کمک به ساختار جامعه مدنی و برقراری دموکراسی در ایران " تأمین کنند. به گمان براون بک دولت آمریکا با این اقدام همان گامها و اقداماتی را که برای اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق برداشته بود، برای ایران نیز برمیداشت.(5) همچنین نیکو اسپرنس یکی از معاونین وزارت خارجه آمریکا چنین اقداماتی را خطی موازی با ابتکارات دپیلماسی توصیف کرد که هماکنون در مورد تروریسم و برنامه هستهای ایران در جریان است. او معتقد بود "دولت آمریکا در مورد ایران همانند اوکراین و گرجستان " عمل میکند.(6) در همین زمان دولت آمریکا نیز اعلام کرد که دست به حمایت از پروژههایی میزند که به گسترش دموکراسی در ایران کمک میکند. در این شرایط کنگره آمریکا بودجهای افزون بر سی میلیون دلار برای پشتیبانی مالی از گروههای مدافع حقوق بشر، نهادهای آموزشی، سازمانهای غیردولتی و افرادی که در زمینه پیشبرد دموکراسی و حفظ حقوق بشر در ایران فعالیت دارند، تعیین کرد.(7)
** اسناد حمایت مالی آمریکا از فتنهگران
به عبارت دیگر، با این رفتار دولت آمریکا برای نخستین بار بود که به طور رسمی به حمایت مالی از اپوزیسیون اقدام میکرد که البته برای آن نامهایی همچون کمک به جامعه مدنی و پیشبرد دموکراسی میگذاشت. همچنین رایس، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، در یکی از جلسات کنگره در جریان نشست پرسش و پاسخ نمایندگان در سال 2007 تصریح کرد که جرج بوش تصمیم گرفته در سال جاری میلادی مبلغ 75 میلیون دلار از کنگره برای تقویت برنامه تلویزیونی فارسی زبان دولتی آمریکا دریافت کند. آن گونه که رایس میگفت، مبلغی از این کمک نیز برای تقویت برنامههای رادیو فردا و بخش دولتی رادیو آمریکا اختصاص مییافت و از کمک به اپوزیسیون نیز سخن گفته شده بود. داریوش همایون، از اپوزیسیون مقیم خارج، مدعی شد که حجم زیادی از مبلغی که رایس از کنگره درخواست کرده صرف تبلیغات علیه جمهوری اسلامی خواهد شد و بر این اساس حمایت مالی ویژهای از برنامههای رادیویی، تلویزیونی مخالف جمهوری اسلامی صورت خواهد گرفت.(8)
در اوایل سال 88، "سرویس اطلاعات و امنیت کانادا " کنفرانسی را درباره "ایران 2020 " برگزار میکند که به دلیل تقارن آن با انتخابات دو ماه بعد ایران نمیتواند بیربط با این موضوع باشد. این کنفرانس که در روزهای 30 و 31 مارس 2009 (10 و 11 فروردین 1388) در اتاوا برگزار شد نقش و جایگاه ایران در مسایل منطقهای و بینالمللی را مورد واکاوی قرار میداد که به این دلیل از اهمیت انتخابات 88 به طور تلویحی سخن میگفت. هر چند که مباحث مطرح شده در این کنفرانس لزوماً بیانگر مواضع سازمانهای سیاسی دولتهای غربی نیست، اما به طور جدی روایتگر تصور نخبگان سیاسی غربی درباره ایران به ویژه در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری است. گزارش این کنفرانس که مطابق مقررات "چتم هاوس " هدایت و منتشر شد هویت شرکتکنندگان را مشخص نکرد. از کنفرانس مذکور مطالب زیر را میتوان دریافت:
در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران، مورد توجه و علاقه بسیار جامعه جهانی قرار دارد. ایران یکی از کهنترین و غنیترین تمدنهای بشری است و در طول هزاران سال یکی از بازیگران اصلی در عرصه معادلات بینالمللی بوده است. این کشور در 50 سال اخیر نیز در شماری از حوادث و موقعیتهای پیشین همانند یک ابرقدرت در زمینه انرژی و نماد حکومت دینی و انقلابی در عرصه بینالمللی حضور داشته است. علاوه بر مسئله انرژی و ایدئولوژی، جنگ هشت ساله، و ظهور یکباره آن به عنوان قدرت منطقهای و حمایت از نهضتها در کشورهای همسایه، این کشور را تبدیل به بازیگری بسیار مهم در عرصه معادلات منطقهای کرده است. مواضع ضداسرائیلی دولت فعلی که بسیاری در اسرائیل آن را تهدید بالفعل، نه بالقوه ارزیابی میکنند و برنامه هستهای و موشکی این کشور، مسایل قابل توجهی را برای قدرتهای جهانی به وجود آورده است. به رغم اهمیت ایران در عرصه بینالمللی، این کشور برای بسیاری از کشورهای دیگر بیش از هر زمان دیگری تبدیل به معما شده است. ما در حال حاضر موقعیتی را تجربه میکنیم که فرصتها و به همان میزان تهدیداتی مربوط به موقعیت ایران در آن وجود دارد که بررسی آن ضرورت و فوریت برای جامعه جهانی است. هر چند که تاریخ درسهای بسیاری به ما آموخته است، اما به کار گرفتن سیاستی کارا در مورد ایران کار سادهای نیست و احتمالاً هیچگاه به اندازه زمان کنونی دشوار نبوده است. نهادها و سیاستهای دولت ایران برای غیرایرانیان مسئله غیرشفاف بوده است.
یک دولت زمانی با ثبات خواهد ماند که آستانه شکنندگی آن بالاتر از فشار وارده از خارج به آن باشد. اگر در مجموع دولت فعلی ایران و جامعه ایران از آستانه تحملپذیری قابل توجهی در برابر فشارهای وارده برخوردار است، اما هنوز برای ما روشن نیست که این استقامت و پایداری دولت و ملت از چه نشأت میگیرد. با وجود این سه فشار کلیدی و تأثیرگذار بر نظام ایران وجود دارد. "رهبری "، "گرایش جوانان " و "قدرت اقتصادی ".
** خاتمی نظام را به چالش طلبید
ثبات دولت بعدی و حکومت ایران به سرنوشت رهبری پیوند خورده است. با وجود این، تداوم نقش رهبری عالی چه در مورد رهبر فعلی و چه در مورد نهاد رهبری، یکی از عناصر اصلی در حوادث ایران در 20 سال آینده خواهد بود. گرایشهای نسل جوان ایران هم ممکن است در ده سال آینده همراه با نوساناتی بین دو سطح متوسط و بالا باشد. از یک سو ممکن است انتظار داشته باشیم که نسل جوان و معترض به نظام ایران، آماده بخشیدن آزادی سیاسی خود در ازای داشتن آزادیهای فردی بیشتر و حفظ رفتار و ظاهری مذهبی به شکل نمادین آن و نیز امکان مهاجرت گسترده باشد. از سوی دیگر ممکن است وجههای مبارزتر و سرسختتر به خود بگیرد. قدرت و استحکام نظام اقتصادی نیز سومین ابهام اصلی است که مسیر آینده را ترسیم میکند.
باید به این مسئله نیز اشاره کرد که محمد خاتمی در دوره ریاست جمهوری خود نظام را به چالش طلبید. او با همراهان خود جامعهای پلورالیستتر (به عبارت دیگر غربیتر) را پیشنهاد میکرد. خاتمی و همکاران او به دنبال آن بودند تا بیش از پیش توازن قدرت را به نفع خود تغییر دهند. در سال 2003 وزرای خارجه فرانسه، آلمان و انگلیس مذاکراتی با حسن روحانی در دورهای که هنوز باب تعامل در باره ایده تعلیق غنیسازی باز بود، به عمل آوردند و در نهایت این مقام ایرانی پیشنهاد تعلیق را پذیرفت. تحت فشارهای بینالمللی، ایران بار دیگر عکسالعمل نشان داد و این بار عکسالعمل ایران براساس تعالیم مذهبی نبود. این مسئله امیدی را در دولت اوباما به وجود آورد که میتوان مسئله هستهای ایران را حل کرد.
در مورد مسایل اجتماعی ایران نیز باید گفت که با به قدرت رسیدن طیف اصلاحطلب در 1997 (1376) راه برای تبدیل گفتمان شیعه به گفتمان پلورالیستی (غربی) فراهم شد. در ابتدای این حرکت، انفجاری از فعالیتهای شهروندی پدید آمد. حدود ده هزار گروه و سازمان غیردولتی (NGO) به یک باره ظاهر شد که همگی انتقادهای تندی نسبت به ماهیت جمهوری اسلامی و نحوه اداره کشور داشتند. آن گروهها برای اهداف خود از ابزارهای ارتباطی به ویژه تلفن و اینترنت بهره بردند. حتی آیتالله منتظری هم خاطرات خود را در اینترنت قرار داد. در این دوره شاهد افزایش روزافزون وبلاگها هستیم. نکته حائز اهمیت آن است که نباید نظام شیعی ایران را نظامی یکدست و یکپارچه مشاهده کرد. وقوع یک انفجار سیاسی دیگر و یا یک انقلاب چندان محتمل نیست. با این حال این احتمال وجود دارد که ارکان نظام یکی پس از دیگری فرو بریزند، زیرا اصل ولایت فقیه به تدریج مشروعیت خود را به دلیل بحران در مشروعیت سیاسی از دست میدهد. (در این باره بنگرید به نظرات پیشین حسین بشیریه). اکنون جامعه ایران تغییرات زیادی را نسبت به سی سال پیش شاهد است و دوران "پسا اسلامگرایی " را تجربه میکند. هر چند که جریان اصلاحطلبی دهه 90 میلادی نیز شکست خورده است. تحولات ایران نشان از وجود جامعه مدنی در این کشور دارد. اما مسئله متناقضنما این است که به رغم ابراز احساسات عمیق در آن شاهد جریانهای مخالف نظام نیستیم. آنان که خواهان تغییر در نظام ایران بودهاند موفق به سازماندهی نیروهای خود نشدهاند، حال آن که گروههای همراه به خوبی توانستهاند نیروهای خود را ساماندهی کنند. مسئله عصبانیکننده این است که سرکوب در زندگی روزمره ایرانیان به اندازهای نیست که ما تصور میکنیم. در حقیقت ایران بیش از سایر نظامهای سکولار منطقه شاهد پیشرفت در حرکت به سوی دموکراسی بوده است. حوادث روی داده در تاریخ صدسال گذشته ایران به توضیح این وضعیت میپردازد. انتخابات سال 2005 (1384) به خوبی این پیشرفت در مسیر رسیدن به دموکراسی را نشان داد. زیرا ویژگی بارز آن مبارزه در آن زمان برای دستیابی به آزادی از طریق گفتمان طولانی میان نظام و جامعه بوده است. شباهتها و تفاوتهایی میان انتخابات سالهای 2005 و 2009 (1388) وجود خواهد داشت.
در سال 2009 نیز همانند انتخابات دوره قبل، چشماندازهای مورد نظر اصلاحطلبان که در قالب سخنان دو کاندیدای مورد نظر آنان یعنی کروبی و میرحسین موسوی بیان شده است رغبت چندانی نزد مردم به وجود نخواهد آورد. لذا وضعیتی پیش آمده است که موسوی باید سریعاً برنامه خود را اعلام کند، زیرا او هنوز نظری قطعی در مورد سیاست اتخاذ نکرده و تنها به انتقاد از دولت احمدینژاد اکتفا کرده است. در کل باید گفت که نظرات او نزدیک به نظرات خاتمی است، اما بر عکس او حضور کارا در سیاست و کشورداری نخواهد داشت. برخی از تحلیلگران تصور میکنند که ممکن است او بسیج کاراتری از نیروهای اصلاحطلب به عمل آورد. در عوض برخی نیز معتقدند همچنان احمدینژاد رابینهود ایران به عنوان یکی از مزیتهای او باقی میماند و او همچنان بر روی زمین خواهد نشست تا نان و پنیر بخورد و یا برای استراحت نیمروز روی کف اتاق دراز خواهد کشید. ایرانیان الزاماً به دنبال فردی منتقد سیاستهای رئیس جمهور فعلی نیستند. انتقادها بیشتر از سوی طبقات ممتاز و حتی جناح محافظهکار صورت میگیرد. زیرا احمدینژاد همچنان بر مبارزهطلبی خود اصرار دارد. البته دو نکته دیگر نیز درباره انتخابات وجود دارد. نخست این که سیاستهای بنیادین جمهوری اسلامی و از جمله مسئله هستهای با انتخابات تغییر نمیکند و دیگر آن که سیاستهای موسوی با ابهاماتی مواجه است. با وجود این پیروزی اصلاحطلبان امید به تغییر در سیاست خارجی ایران را افزایش میدهد.
برخلاف تمام توجهی که تاکنون تحلیلگران سیاسی نسبت به ایران داشتهاند، همچنان سیاست خارجی ایران مانند یک معما باقی مانده است و این پرسش مطرح است که "ایران چه میخواهد؟ " ایران به دنبال پیوستن به باشگاه قدرتهای جهانی و تبدیل شدن به ابر قدرتی منطقهای است تا از این طریق دامنه تأثیرگذاری سایر قدرتها را در جایی که حوزه نفوذ خود میداند کاهش دهد. البته این خواسته جدیدی نیست. ایران از پنج هزار سال پیش تا کنون همواره به دنبال کسب قدرت و بزرگی بوده است. نوستالژی شکوه و بزرگی گذشته همواره منبع انگیزههای رهبران ایران از مصدق گرفته تا پهلوی بوده است. جمهوری اسلامی نیز به عطش اشباع نشده ایرانیان برای کسب قدرت شدت بخشیده است.
در ابتدای دهه اخیر ایران گستاخانه خود را در جایگاه آزادی عمل احساس کرد و اکنون نیز بیپرواتر از گذشته به بیان خواستههای خود میپردازد. ایران به دنبال آن است تا سایرین رسماً او را در جایگاه مشروعش به عنوان یک قدرت بزرگ بینالمللی بپذیرند. کافی است تا جوامعی ایران را در این جایگاه بپذیرند، از آن پس وجود عناصر متناقض در سیاست خارجی ایرانی نیز برای جامعه جهانی امری قابل قبول خواهد بود. زیرا دولت ایران دیگر به بازیگری قهار در عرصه جهانی تبدیل شده است و میتواند با عمل برخلاف آنچه پیش از این ادعا کرده است به بهترین نحو ممکن به خواسته اصلی خود برسد. برنامه هستهای ایران به تنهایی یک هدف به شمار نمیرود، بلکه ابزاری برای رسیدن به یک هدف یعنی کسب جایگاه یک قدرت بزرگ است. بنابراین تلاش ایران امری قابل درک است، زیرا جایگاه ایران در میان کشورهای دشمن ارتقا مییابد و از سوی دیگر نیازهای کشور برای کسب منابع انرژی نیز تأمین میشود. این بدان معنا است که در حال حاضر ایران از قدرت مهیب تبلیغاتی بهره میبرد و از سوی دیگر از احساسات وطنپرستانه و ضدغربی در ایرن و منطقه بهرهبرداری میکند. موارد فوق، برگهای برندهای هستند که ایران در موقعیتهای مختلفی از آنان بهره میبرد.
اما نباید هرگز فراموش کرد که ایران گرایشهایی برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای دارد. این گرایشهای پانشیعی که موجب نگرانی کشورهای عربی است این امکان را برای ایران فراهم آورده است تا به اهداف جالبی دست یابد. ایران روابط مستحکمی با رژیم علوی حاکم بر سوریه برقرار کرده و نفوذ خود را در عراق و افغانستان و لبنان، که مرزی مجازی بین ایران و اسرائیل محسوب میشود، افزایش داده است. به این سیاست پانشیعی، سیاست پان اسلامی نیز افزوده شده و به لطف وجود آن ایران سعی کرده است تا روابط نزدیکتری را نیز با کشورهای سنی مذهب برقرار کند.
رهبران ایران از جمله مقام رهبری بارها به مسئلهای اشاره کردهاند که احمدینژاد آن را قطب قدرت کشورهای اسلامی قلمداد میکند و به شکل خاص آن را در حضور ایران به عنوان ناظر در اتحادیه عرب و حمایت این کشور از نهضتهای سنی مانند حماس و جهاد اسلامی مشاهده میکنیم. با این کار ایران به شکل مستقیم به اسرائیل آسیب میرساند و خود را همانند بازیگر اصلی در بازیهای منطقهای بر سایرین تحمیل میکند. میزان تأثیرگذاری ایران در سطح منطقه چنان افزایش یافته است که از هماکنون برخی از ظهور یک پانایرانیکا در منطقه خاورمیانه صحبت به عمل میآورند. روابط ایران با مسکو نمونه بارزی از سیاست خارجی عملگرا است که در عرصه بینالمللی چندان شناخته شده نیست، ولی ایران به خوبی و به شکلی کارا از آن استفاده میکند و این بدان معنا است که برقراری روابط با نهضتهای مسلمانان در قفقاز در درجه دوم اهمیت قرار دارد. در منطقه آمریکای لاتین نیز ایران از وجود جبهه نئوبولیواری برای برقراری روابط دوستی با ونزوئلا، اکوادور، نیکاراگوئه و بولیوی بهره برده است. سیاست خارجی چند جانبه ایران که با مهارت آماده شده است با رویکردی عملگرایانه تمام عناصر مناسب را به کار میگیرد (استفاده از نفت، خطوط نفتی، شیعهگرایی، اسلام، احساسات ضدامپرپالیستی، تفکرات جهان سومی و دیپلماسی عمومی) تا به هدف عالی خود یعنی افزایش قدرت خود و بهبود جایگاه ایران در جهان در عین حمایت از نظام و تضمین ادامه حیات آن دست یابد. از آنجایی که این خطمشی ثمرات خود را برای ایران نمایان ساخته است ناظران بینالمللی باید در انتظار آن باشند که ایران طبق پیشبینی کارشناسان به یکهتازی خود ادامه دهد. در مجموع باید گفت: هر چند که سران برخی از کشورها سعی دارند تا بازی را مغشوش نشان دهند، ولی هدف ایران بسیار روشن است و کشورهای غربی نیز از درک این واقعیت که ایران تمایل به تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای دارد امتناع میکنند. هدف غرب نیز در رفتار با ایران روشن و شفاف نیست. آیا دستیابی به بازار نفت و گاز ایران در دستور کار غرب قرار دارد یا این که از ایران درخواست خواهد شد تا اختیار امور را در منطقه در دست گیرد؟ غرب باید اهداف خود را در قبال طراحی سیاستی هماهنگ در قبال ایران تعریف کند. از سوی دیگر، تغییر چهره ایران در قبال غرب در چند سال گذشته نتیجه اتخاذ سیاستی عملگراست، زیرا جایگاه ایران در عرصه جهانی اکنون تقویت شده است. (9)
مباحث مطرح شده در کنفرانس بالا نشان میدهد بسیاری از نخبگان سیاسی غربی معتقدند جایگاه ایران در معادلات منطقهای و بینالمللی مناسب و رو به رشد است. نخبگان سیاسی غربی ایران را کشوری صاحب قدرت و در آستانه جهشی بزرگ میشناسند. این باور، چنان که در مطالب گذشته به وضوح دیده شد، در سالهای اخیر به دلیل سیاست خارجی فعالانه دولت نهم به مراتب تقویت شده است. آنها همچنین معتقدند که اگر در تحولات آتی " اعمال قدرتی بیرون از ایران یا از درون کشور، سقوط ساختار حاکم بر نظام " را به همراه نداشته باشد باید شاهد تثبیت موقعیت ایران بود. توان دستیابی به سلاح هستهای و نهادینه شدن فرهنگ سیاسی متناسب با نظام جمهوری اسلامی افق بالاتری را بر روی ایران خواهد گشود. ثمره عملی این دریافت از ایران و آینده آن در نزد نخبگان سیاسی غربی، این است که اگر در همین انتخابات پیشرو (انتخابات دهم ریاست جمهوری) و اصولاً تحولات چند سال بعد عمل مؤثری نتوان انجام داد، دیگر تنها راه معقول این است که ورود ایران را به پایگاه قدرت بپذیریم و از نادیده گرفتن آن پرهیز کنیم.
در واقع برای فهم سیاستها و راهبردهای مراکز تحقیقاتی و راهبردهای غربی باید یافتههای آنان را کنار هم قرار داد تا از دل آن تصاویر پراکنده ، تصویر اصلی مورد نظر نظام سلطه غربی در قبال ایران ترسیم شود. با چنین رویکردی است که میتوان پی برد چرا دولتهای غربی دغدغة گسترش NGOها در ایران را دارند و چرا از جامعه مدنی سخن میگویند؛ معنای دموکراسی غربی نیز بهتر فهم میشود؛ حمایت از گروههایی مانند جندالله و عبدالمالک ریگی نیز معلوم میشود؛ این که چرا آنها نگران مسایل قومیتی و مذهبی ایران هستند، نیز به دست میآید؛ حتی از سیاست دولت محافظهکار عربستان در قبال ایران و مناطق سنینشین هم رمزگشایی میشود و این که دولتهای محافظهکار عربی در ایران به چه کسی و چرا تمایل دارند. که دلیل حمایت غرب از جریان تجدید نظر طلب و موسوی نیز روشن میشود. در ضمن وقتی رقیب و دشمن نقطه حساس کشور را در سه مقوله "رهبری "، "شکاف نسلها " و "بحران اقتصادی " بداند معلوم است که برای رسیدن به هدف بر روی همین سه موضوع سرمایهگذاری خواهد کرد. یعنی تضعیف موقعیت رهبری، افزایش شکاف نسلها و گسترش بحران اقتصادی. اما چنان که پژوهشهای مراکز آمریکایی نشان دادند در مسئله انتخابات ایران بیشتر بر دو موضوع نخست تأکید شده بود. در حالی که بهرهگیری از ابزار اقتصادی به سالهای بسیار گذشته باز میگردد. به تعبیر دیگر، پدیده انقلاب مخملی به نوعی تلاش کرد در آن دو مورد برای نظام مسئلهآفرینی کند.
ادامه دارد...
پینوشت:
1. "شریعتمداری، حسین؛ "این همان نکته است "؛ روزنامه کیهان؛ سهشنبه 9 تیر 1388، ص 2.
2. "افشای طرح آمریکا برای مداخله در امور ایران " خبرگزاری فارس، 3 تیر 1388؛ کد مطلب .8804030977
3. "متن کامل گزارش مؤسسه تحقیقات خاور نزدیک واشنگتن درباره جنگ نرم با ایران "؛ خبرگزاری فارس؛ 1388.12.14؛ کد مطلب 8812140462.
4. برگرفته از متن کامل راهبرد سند امنیت ملی آمریکا، اداره پردازش و تحلیل اخبار خارجی سازمان صدا و سیما، 1385.2.4.
5. سناتور سام براون بک در گفتوگو با رادیو آمریکا؛ 1384.3.23.
6.رادیو فردا، 1384.3.8.
7. فایننشال تایمز، 1384.2.16.
8. رادیو فردا، 1385.1.16.
9. گزارشی از کنفرانس "ایران 2020: ابعاد فرا روی یک قدرت منطقهای "، اتاوا؛ مارس 2009؛ مأخذ معاونت پژوهش خبرگزاری فارس.
کتاب شورش اشرافیت بر جمهوریت